شخصیت مادر، بازتاب ده خصلت بود(یادنامه دوم سالگرد ارتحال بانو دکتر زهیدا کاظمی)

ساخت وبلاگ

شخصیت مادر، بازتاب ده خصلت بود

  1. مکتب انسانیت

شالوده مکتب مادر "اصول انسانی" بود. در نگاه مادر ،شاخص ارزیابی فرد ،نوع دوستی ،اجابت دست گیری گرفتاران، ایثار کردن برای دیگران، توجه به ضعفا و مهر ورزیدن بی دریغ و بی چشمداشت بود.با کسی که انسانیت کم فروغی داشت الفت نمی گرفت.

  1. صدق در گفتار و عمل

محال بود دروغ بگوید . نه از نوع مصلحتی ، نه منفعتی ! کسی دروغ می گفت از چشم مادر می افتاد.واقعا دروغ گو را دشمن خدا می دانست.از ریاکاری بیزار بود و محک ادم ها را صداقت می دانست و می خواند...راست رو که راستان رستند. در جهان راستان قوی دستند.

  1. مردم داری و رواداری

در هر شرایطی مردم دار بود. از کوچک و بزرگ و فقیر و غنی امکان نداشت با مردم تلخی و درشتی کند.هوای مردم را داشت و خصوصا در محیط کار ،خوش خو بود و با همه سر مهر و اشتی داشت.این مردم داری راجع به ضعفا تشدید می شد.یاقوتی و طاغوتی برایش مبنای تبعیض در خوش مصاحبتی و مردم داری نبود.در منطقه 4 اموزش پرورش معروف بود تبعیدی ها را مدرسه خانم کاظمی می فرستند و او با مدارا و محبت همه را همراه و همدل می کند.

  1. رنج دیگران خوردن

نسبت به دیگران درد اشنا بود و بی درد ها را خوش نداشت. بد ترین واژه نزد او این بود که کسی بگوید " این مشکل شماست"بمن ربطی ندارد!ً درد مردم را درد خودش می دانست و برای غم مردم غم می کشید. گاهی برای رفتگر محله بفکر درمان و کیف و کفش بود و گاهی جهیزیه برای کارگر شیرینی فروش محل تدارک داشت و گاهی برای ماشین در راه مانده کوچه بنزین جابجا می کرد. بارها بخاطر صعوبت سربالایی محل با ماشین خود مردم را جابجا می کرد.برای شاگردانش مشکل گشا بود. خانواده اشتی می داد وبرای بچه ها فراتر از یک مدیر یک مادر دلسوز بود.

مصداق این کلام بود ...چون خرمنت بسوزد / تشویش ها بدانی ...

  1. افتخار به معلمی

به فرهنگی بودن افتخار می کرد. معلم بودن را با همه حقوق بخور و نمیرش و همه مشقت های کاری 50 سال خدمت اموزش و پرورش عاشقانه دوست می داشت. 30 سال مدیر بود و پس از ان هم در دانشگاه پیام نور و نظارت مدارس ، معلمی و کارفرهنگی را جزئی از وجودش می پنداشت و به معلم ها خیلی تکریم می نمود.

  1. خدمتگذاری خالصانه

شعار مادر پشت میزش این عبارت بود" فرصت ها رفتنی است و خدمت ها ماندگار" می گفت من برای خدمت زاده شده ام. همه به خانواده ام هم به مردمم. از ابتدای صبح که بلنمد می شد تا شب خستگی ناپذیر بود و مدام کار می کرد. بازنشستگی نداشت و از هر فرصتی برای خدمت به مردم بهره می برد.

  1. انقلابی ثابت قدم اما معیار مند

سیاست زده نبود اما هماره در صحنه انقلاب اسلامی فعال بود و چون برای انقلاب زحمت کشیده بود غیرت نسبت به مردم و کشور داشت.ارمان های انقلاب را با معیارهای ازادگی و عدالت خواهی خود قبول داشت.چشم بسته و متعصب نبود. نظام را با مدیران کشور یکی نمی دانست و اینطور نبود هر کاری در جمهوری اسلامی شود را قبول داشته باشد یا دچار کیش شخصیت ها و افراد شود. در هیچ دسته جناحی نبود و خود خودش بود. با معیار خدمت به مردم و ظلم ستیزی و عدالت خواهی نقد و تحلیل می کرد و نظر می داد و توصیه اش این بود در دام افراط و تفریط نیفتیم.

  1. تا روز اخر پای درس

در حین مدیریت دو شیفت مدرسه درس می خواند .و کارشناسی ارشد گرفت.پس از بازنشستگی اسمش بازنشستگی بود اما از تکاپو باز نایستاد. مطالعه کردو دکترا قبول شد و همزمان بازرسی مدارس و تدریس در دانشگاه و نگارش کتاب خاطرات مدرسه و روی نبود که کار و تتبع و تحقیق نکند. پر کار بود و فداکار . این اواخر رساله دکتری اش را تحریر می نمودو برای جلسه دفاع از رساله با موضوع اپارتمان نشینی و اموزه های دینی سخت مشتغل بود و تا روز اخر در حال خواندن و نوشتن بود.حتی در بیمارستان و نفس های اخر...

  1. مهارت های چند بعدی

همیشه در چند جبهه فعالیت می کرد. از شعر گویی تا موسیقی تا صحنه گردانی سرود های انقلابی یا مذهبی ، از مطالعه روان شناسی و جامعه شناسی و مطالعات زنان تا نقاشی و گرافیک و ورزش ومهارت های رایانه ای و زبان انگلیسی و... در هر مناسبتی طرح گرافیکی کار می کرد و در مجموعه هایی که همکاری داشت منتشر میکرد . در برنامه نویسی و خط مشی گذاری استاد بود و خیاطی و طراحی لباس را بصورت حرفه ای با برپایی نمایشگاه دنبال می کرد. 2 بار پیاپی مدیر نمونه کشور شد و در عین حال سروده های وی مقام اول را کسب کرد و از رادیو پخش می شد.

  1. اولویت دادن به خانواده

برای او خانواده اصل بود. هر بهانه ای را برای مودت و لطف ورزی به خانواده پاس می داشت. تولد و مناسبت های فامیل دورو نزدیک را مغتنم می شمرد. از خودش می گذشت تا به خانواده برسد. همه وجود و هستیش را برای خانواده می گذاشت.کسی در خانواده دور و نزدیک بیمار میشد بی دریغ برایش مایه می گذاشت. خانواده دوست و عاشق وار و پاکباز بود.

در خاتمه باید گفت :

همه این صفات، در کشتزار اندیشه ای مبدا و معاد باور و مرگ اگاه رشد و نمو یافت .بذر پرهیزکاری چنان در مادر شکوفه داشت که هماره اذعان می کرد مشتاق مرگ است. او دنیا دوست نبود.وارسته از زخارف دنیا بود.یک ماه قبل وفات ، گویی به او الهام شده بود ، ساروان، آرام جانش را فراخوانده و وصیت نوشت . رفتن برای او مثل بوییدن یک گل سبکبال و پرواز گونه بود.حال ما این دو سال محنت فراق ، استخوانی است در گلو و تیری در دل که چنانست:

"ان خواجه را در کوی ما در گل فرو رفتست پا. با تو بگویم حال او بر خوان اذا جاء القضا"

چاره جز تسلیم و رضا به تقدیر حق نیست و باید به او سپرد که خیر محض است.

جان کلام در بیان حافظ است که :

حافظ شکایت از غمِ هجران چه می‌کنی؟

در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور

يادداشت هاي محمد صالح نقره كار...
ما را در سایت يادداشت هاي محمد صالح نقره كار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : enoghrekarc بازدید : 31 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 1:17